فصل نهم

= = = = = = = = =

بعد از نهار خاله گفت : من برم یه زیارت بکنم و نماز ظهرم را هم بخونم. بریم سمت خونه شما هم برید توی یکی از رواق بشینین تا من بیام.

از همون بازار وارد صحن شدیم و جلوی اولین رواق بیرونی روبروی حوض و آب و گنبد و گلدسته کفشامون رو کندیم و نشستیم . کنار هم نشستیم و پاهامون رو دراز کردیم آروم دست ثریا رو گفتم و انگشتامو انداختم میون انگشتاش . اون هم انگشتام رو محکم گرفت . داشتم پرواز می کردم.

گفتم : لحظه به لحظه عشقم بهت عمیق تر میشه . و دوست ندارم لحظه ای ازت جدا بشم. . سرش رو خم کرد و آروم گذاشت روی شونه ها . و نفس عمیقی کشید . که نشون میداد و اون هم همون حسی ر تجربه می کنه که من .

گفت : کاش این لحظه هزار سال طول بکشه .

آروم سرش رو که روی دوشم بود بوسیدم .اونم دستامون را که بهم گره خورده بود بالا و آورد و بوسید .نمی دونم چقدر توی اون حالت بودیم از دور خاله رو دیدم که از حرم خارج شد و داشت کفشاش رو پاش می کرد .

به ثریا گفتم : خاله داره میاد . سرش رو از روی دوشم برداشت و دستای همدیگر رو ول کردیم

لحظاتی بعد خاله از راه رسید و گفت : پاشید زود باید . زود باید حرکت کنیم ، مسعود سه ربع دیگه می رسه خونه پشت در میمونه ، بچه گناه داره

دست و پامون رو جمع و جور کردیم و خاله زودتر رفت دم مغازه کبابی . از قبل سفارش داده بود یک پرس کباب کوبیده آماده کنه . که موقع رفتنه . بگیریم و ببریم برای مسعود

خیلی زود کباب آماده شد و گرفتیم و رفتیم به سمت ماشین .

بموقع رسیدیم و مسعود چون یک زنگ کلاس تقویتی حساب داشتند ، هنوز از مدرسه نیومده بود .

ثریا گفت : پس من دیگه برم خونه

خاله گفت : نه عزیزم. صبح که مسعود داشت می رفت مدرسه بهش گفتم ، ظهر بیا خونه من .

بعد متوجه شدم این یک روند طبیعیه که روزهایی که ثریا دانشگاه کلاس داره و دیر میرسه مسعود میاد خونه خاله نهارش رو میخوره و استراحت می کنه تا اون از دانشگاه بر گرده

خاله تند تند جلوتر از ما رفت در و باز کرد و وارد حیاط خونه شد . گفت : شما ها لب حوض یه مشت آب خنک بزنین به صورت هاتون . تا من بساط چایی رو راه کنم. اگه می خواین بیاین داخل اگه . نه قالیچه تخت رو پهن کنی و همونجا بشینین

گفتم : هوا که خیلی خوبه و گلهای باغچه شما هم که هوا رو پر از عطر کردن . همینجا میشینیم . رو ب ثریا کردم و گفتم نظزت چیه ؟.

جواب داد : هر جا تو باشی خوبه دستش رو گرفتم و جوری که خیلی دیده نشه بوسیدم.

شمد روی فرش رو پس زدم و قالیچه رو پهن کردم . بالشت ها رو که لای قالیچه بود دور تا دور کوتاه و چوبی تخت چیندم . دست ثریا رو گرفتم و کمکش کردم بره روی تخت خودم هم رفتم کنارش نشستم . ده دقیقه بعد خاله با ظرف میوه و سه تا چایی دبش به ما ملحق شد . چایی رو خوردیم خاله برای هر کدوم میوه گذاشت

همین موقع بود که زنگ خونه به صدا در اومد خاله می خواست بلند شه بره در را باز کنه . که دستش را روی شونه اش گذاشت و اجازه نداد از جاش بلند و گفت : من میرم خاله جون . شما بشینین و از روی تخت رفت پایین و دمپایی های خاله رو پاش کرد و بسمت در رفت . در رو که باز کرد مسعود لای در ظاهر شد . سلام کرد و رفت طرف خاله و اونو بغل کرد انگار مامان بزرگش رو بغل کرده . بعد برگشت و به من سلام کرد و گفت من مسعودم داداش ثریا

گفتم خوشبختم . منم فریبز هستم ، خواهر زاده خاله حشمت دستش رو دراز کرد و گفت : خوشبختم میشناسم شما را

گفتم : میدونم پریروز ظرف ش تون را آوردم

گفت : غیر از اون

جا خوردم ، . گفتم : چطور

جواب داد : خاله خیلی شما رو دوست داره . همیشه می گه خیلی پسر خوبی هستین

گفتم : خاله خودش خیلی خوبه .

سرش روخاروند و ادامه داد : اونم می دونم . واسخه همین منم خیلی خاله رو دوست دارم .

پرید وسط حرفای ما و گفت : اووووووه بسه بسه بیشتر از این ازم تعریف کنین باورم میشه .

و ادامه داد بلندشم برم نهار آقا مسعود گل گلاب رو براش بیارم میدونی که نهار چی داریم .

مسعود گفت : چلو کبابه کوبیده .خاله بلافاصله داد ، اونم چه کوبیده ای .سفارش مخصوص مسعود گل گلاب بیدمشکم.

ثریا گفت : داداشی منو فراموش کردی

مسعود رفت طرفش دو طرف صورت خواهرش رو ماچ کرد

ثریا هم همینکار رو انجام داد اون بغل کرد و دو طرف صورتش را بوسید

بعد دوید رفت کنار حوض و شیر آب لب حوض باز کرد و دست و صورتش را آب زد .

و اومد نشست رو تخت تا خاله غذاش رو بیاره .

پایان فصل نهم

یه سینی ، یه کاسه آش رشته ، دوتا چشم سیاه ( 13 )

یه سینی ، یه کاسه آش رشته ، دوتا چشم سیاه ( 12 )

یه سینی ، یه کاسه آش رشته ، دوتا چشم سیاه ( 11 )

یه سینی ، یه کاسه آش رشته ، دوتا چشم سیاه ( 10 )

یه سینی ، یه کاسه آش رشته ، دوتا چشم سیاه 9 )

یه سینی ، یه کاسه آش رشته ، دوتا چشم سیاه 8 )

یه سینی ، یه کاسه آش رشته ، دوتا چشم سیاه 7 )

گفتم ,مسعود ,ثریا ,خیلی ,خونه ,لحظه ,خیلی خوبه ,خونه خاله ,گفتم خاله ,ثریا گفتم
مشخصات
آخرین جستجو ها